زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
گـرچه آتـش به دل شـعـلـهورم افـتاده شـرر زهـر سـتـم بـر جـگـرم افـتـاده یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر انــقـلابـی بـه دل شـعــلـهورم افــتـاده آه از آن گلشن خونین که به چشمم دیدم گل پـرپـر، همه جـا دور و برم افتاده ثـمـری از شـجـر طیـبـه هـسـتـم؛ امّا آتـشـی بر هـمـۀ بـرگ و بـرم افـتـاده از تن جّد غـریـبـم چه بـگـویم، وقـتی بـه سـوی قـتـلـگــه او گــذرم افــتـاده کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم غـل و زنـجـیـر بـه پـای پـدرم افـتاده از همانروز که خورشید به نی جلوه نمود سایهای از غم و محنت به سرم افتاده دیـدهام از اثـر ضـربت سـنـگ بـیـداد ز روی نی سر شـمـس و قمرم افتاده عمۀ کوچک من پیش نگاهم جان داد درد این بـار گـران بـر کـمـرم افـتاده آه دیگـر ز فـلـک پـیـک شهـادت آمد زین خـبر اشک ز چـشم پـسرم افتاده ای «وفایی» همه جا در غم ما گریه کنید لـخـتـههـای دلـم از چـشـم تـرم افـتاده |